اي ياد تو شورافکن و پيغام تو پر جوش
آواي تو نجواي هزاران لب خاموش
آنجا که تو رخساره نمايي همه چشمند
وانجا که سخن ساز کني جمله جهان گوش
در سينه ترا گر نه غم خلق جهانست
از ناي تو شکواي قرون از چه زند جوش
فرياد تو ويرانگر بنيان نفاق است
اي پرچم توحيد ترا زيب بر و دوش
بانک تو خروشي است ملامتگر تاريخ
برخاسته از ناي هزاران لب خاموش
بد خواه تو حشر سرافکنده خويش است
همراه تو با عزت و اکرام همآغوش
تا بر ورق دهر نشيند سخن عشق
هرگز نکند ياد ترا خلق فراموش
پاس تو نگهدارد و جاه تو شناسد
هر با خبر از دانش و هر بهرهور از هوش
عاشق غم زده با طرفه نگاهی شاد است *** نظری کن که دلم با غم تو آباد است
کار صبرم ز فراق تو به فریاد کشید *** چه توان کرد که فریاد رسم فریاد است
رتبه ی نوکرت از رتبه تو گشت بلند *** سایل کوی تو از ناز همه آزاد است
قسمت من نشد آخر که ببوسم قدمت *** گوییا حسرت و غم با دل من همزاد است
وای بر من اگر از بی خبرانت باشم *** عشق اینگونه همان خانه ی بی بنیاد است
جذبه ی لطف مگر راه گشاید ور نه *** بوی پیراهن یوسف گره ای بر باد است
گریه بر غربت زهرا هنر دیده ی ماست *** روضه های تو مرا ارثییّه ی اجداد است
هر چه داریم ز دل غم ز مدینه داریم *** شیعه را مِحنَت کوچه غم مادرزاد است
ای جگر سوخته از غریت مادر بازآ *** هر سحر معتکف تربت مادر بازآ
بگذار دلم بی سر و سامان تو باشد
یک عمر فقط دست به دامان تو باشد
میقات به شوق رخت احرام ببندد
ای روح حرم کعبه مسلمان تو باشد
هر شاخۀ گل آیه ای از سورۀ حسنت
دل آینه در آینه حیران تو باشد
گیسوی تو بر باد دهد نظم جهان را
نظمی هم اگر هست پریشان تو باشد
مستان همگی از خم میخانه خراب اند
میخانه خراب خم چشمان تو باشد
جانم هوای وصل تو کرده شتاب کن *** این شیشه را بگیر و پر از عطر ناب کن
من آن گُلم که زینت باغت نبوده ام *** پس یک قدم بیا و مرا هم گلاب کن
هر شاخه گل نکرد، علفِ باغ می شود *** گل کن به روی شاخه عمرم شتاب کن
من یک دعای بی نفس و بی اراده ام *** ای آسمان . . . مرا مستجاب کن
هر جا که پل زدم که به راه خطا روم *** سد طریق کن، پل من را خراب کن
نان از تنور این دل تاریک می خورم *** یک شب تنور سرد مرا آفتاب کن
من که حساب نوکری ام را نکرده ام *** فردا برای من تو حساب و کتاب کن
یک شب مرا به چشم حسینت نگاه کن *** یعنی مرا به کرب و بلا انتخاب کن
همین که شعله به پای تو بی امان پیچید *** صدای ناله ی تو بین آسمان پیچید
نفس نفس زدنت پشت در عذابم داد *** نسیم سوختنت سمت بی کران پیچید
به روی صورت تو شعله چنگ می انداخت *** نهال بودی در ناله ات خزان پیچید
بنا نبود که در سمت پهلویت برود *** ولی بسوی تو با لگد چنان پیچید
میان سینه ی تو میخ فاصله انداخت *** میان پهلوی تو درد استخوان پیچید
چنان زدند که از روی شاخه بار افتاد *** لگد به روی سرت خورد و ناگهان پیچید
همین که زیر در خانه گیر افتادی *** بسوی خانه ی من پای دشمنان پیچید
تو آن وقار نبودی که بر زمین بخوری *** گمان کنم وسط کوچه پایتان پیچید
نشد برای تو کاری کنم فقط سلمان *** تو را میان عبایم در آن میان پیچید
حسنین و من و کلثوم یکجا *** میزدیم ناله ز دل وا امـــــــّا
مردی خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد یا رسول الله پیرمردی هستم دارای عائله ای
سنگین (افراد خانواده من بسیارند ) ضعیف الحال و فرتوت شده ام و تهی دستم ، آیا کسی
هست مرا کمک کند تا بر مشکلات روزگار فائق شوم .
پس آن حضرت به اصحاب نظر کرد و آنان نیز به او نگریستند . و فرمود این مرد سخنانش
را به گوش من و شما رساند ( همگی ما خواسته او را شنیدیم ) از آن میان مردی برخاست
و به او گفت : من دیروز همانند تو ناتوان و فقیر بودم و اورا به منزل خویش برد و یک ظرف پر
از طلا به او داد ( در آن روز داد و ستدها با طلا و نقره بود )
پیر مرد به او گفت: آیا تمام این طلاها برای من است ؟!!
صاحب خانه گفت : آری !
پیرمرد به او گفت : طلاهایت را بگیر . بدان که من نه از جن و نه از انس می باشم (نه جنی
ونه انسانم ) بلکه فرشته ای هستم که ازطرف خدا آمده ام تورا امتحان کنم ، پس تو را
فردی شکرگزار یافتم خداوند به تو جزای خیر دهد !
شخصی وارد روستایی شد، دید همه قبرها جلوی درِ خانههاست و سن مردهها كم است؛ یكی شش ماه، یكی یك سال، یكی سه سال، یكی ده روز. از شخصی پرسید: جریان چیست؟ در جواب گفت: ما اینجا مردهها را جلوی خانه دفن میكنیم كه هر روز وقتی از خانه بیرون میآییم، به یاد مرگ و آخرت بیافتیم و از خدا بترسیم و در روز، حواسمان جمع باشد و كارهایمان را میزان كنیم و این كه میبینی عمرها كم است، علتش این است كه ما عمر را از روزی حساب میكنیم كه شخص بیدار شود و خودش را بشناسد (و دست از گناه و معصیت بكشد).
اگر این طور باشد، عقیده من این است كه ما غالباً سقط جنین شدهایم و اصلا عمری نداریم. دعا كنید بیدار شویم و بفهمیم و بمیریم، و بفهمیم از كجا آمدهایم و در كجا هستیم و به كجا خواهیم رفت. حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند: «رَحِمَ اللهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أینَ وَ فی أینَ وَ إلی أینَ.»
گاهی وضو بگیر و رو به قبله بنشین و تسبیح را بردار و صد بار بگو: «من كی هستم.» حضرت امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) فرمودند: تعجب میكنم از كسی كه به دنبال گمشده خویش میگردد، ولی به دنبال خودش نمیگردد.
ما خودمان را گم كردهایم. تا به حال گشتهای خودت را پیدا كنی
.: Weblog Themes By Pichak :.