اخلاص شيخ عباس قمي
در يكي از ماههاي رمضان با چند تن از رفقاء از ايشان (محدث قمي)
خواهش كرديم كه در مسجد گوهرشاد اقامهي جماعت را بر معتقدان
و علاقهمندان، منت نهد، با اصرار و ابرام اين خواهش پذيرفته شد و چند
روز نماز ظهر و عصر در يكي از شبستانهاي آنجا اقامه شد و بر جمعيت
اين جماعت روز به روز ميافزود هنوز به ده نرسيده بود، كه اشخاص
زيادي، اطلاع يافتند و جمعيت فوق العاده شد؛ يك روز پس از اتمام نماز
ظهر به من كه نزديك ايشان بودم، گفتند: من امروز نميتوانم نماز عصر
بخوانم رفتند و ديگر آن سال را براي نماز جماعت نيامدند در موقع ملاقات
و استفسار از علت ترك نماز جماعت گفتند: حقيقت اين است كه در ركوعِ
ركعت چهارم، متوجه شدم كه صداي اقتداكنندگان كه پُشت سر من ميگويند
«يا الله يا الله ان الله مع الصابرين» از محلي بسيار دور به گوش ميرسيد،
اين توجه كه مرا به زيادتي جمعيت متوجه كرد، در من شادي و فرحي توليد
كرد و خلاصه خوشم آمد كه جمعيت اين اندازه زياد است، بنابراين من براي
امامت، اهليت ندارم.
فوائد الرضويّه، ج1، مقدمه محمود شهابي.
از اون روز ده سالی می گذشت ، هنوز هر وقت به اون جا می رسید
قدما شو بلندتر بر می داشت و سرشو پایین می انداخت و زودی رد
می شد .
بعد ا ز اون هیچكس جلال رو تو مسجد ندید. با اینكه باباشو خیلی
دوست داشت جلال یه بچه مسجدی باشهاما هروقت اسم مسجد رو
می آورد بهونه های عجیب و غریب جور می كرد وهرطوربود از رفتن به
مسجد طفره می رفت .
بارها مادر خواسته بود كه آقای جمشیدی یه كاری بكنه وساده از كنار
مسجد نرفتن جلال نگذره.
و پدرهم می گفت:خانوم چقدر اصرار می كنی؟! جلال هنوز بچس، خب
حتما خسته می شه. ماشاالله آقای كمالی هم كه نمازشو حسابی طول
میده، بین دو تا نمازهم كه افاضه می فرمایند.
خانم جان ما دیگه عادت كردیم، اما جلال چی، مگه ما به هر چی عادت
كردیم اونم باید عادت بكنه ؟!
سعیده خانم كه فك می كرد از حرفایشوهرش تونسته یه جواب قانع كننده
پیدا كنه می گفت :
ادامه مطلب ...
مورد اعتماد بودن نماز خوان
يك مهندس روسي تعدادي كارگر ايراني را براي كار استخدام كرده
بود، كارگران بنا به وظيفه شرعي وقت اذان كه ميشد براي خواندن
نماز دست از كار ميكشيدند.
يك روز مهندس به آن ها اخطار كرد كه اگر هنگام كار نماز بخوانند آخر
ماه از حقوقشان كسر ميشود. كساني كه ايمان ضعيف و سست
داشتند از ترس كم شدن حقوقشان نماز را به آخر وقت ميگذاردند امّا
عدّه اي بدون ترس از كم شدن حقوقشان همچنان در اوّل وقت، نماز
ظهر و عصرشان را ميخواندند.
آخر ماه، مهندس به آن ها كه همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند،
بيشتر از حقوق عادّي (ماهيانه) پرداخت ميكند كسانيكه نماز خود را به
بعد از كار گذاشته بودند به مهندس اعتراض ميكنند كه چرا حقوق آنها
را زياد داده است. مهندس ميگويد:
اهميّت دادن آن ها به نماز و صرفنظر كردن از كسر حقوق، نشانگر آن
است كه ايمان آن ها بيشتر از شماست و اين قبيل آدم ها هرگز در كار
خيانت نمي كنند همچنانكه به نماز خود خيانت نكردند.
قضا شدن نماز در سفر
شخصي خدمت امام صادق - عليه السلام- رسيد، و براي انجام كاري
استخاره كرد. از قضاء استخاره بد آمد. ولي اعتنا نكرد، و سفرش را كه
براي تجارت بود، آغاز كرد. اتفاقاً در سفر به او خوش گذشت، و سود
بسياري به دست آورد. وي از بد آمدن استخاره در شگفت ماند، از اين
رو پس از بازگشت، خدمت حضرت رسيد و جريان را از ايشان پرسيد.
امام صادق - عليه السلام- لبخندي نموده و فرمودند: به ياد داري كه در
مسافرتت در فلان منزل آنچنان خسته بودي كه خوابت برد. و وقتي بيدار
شدي كه آفتاب طلوع كرده و نماز صبحت قضا شده بود؟! اگر خداوند متعال
آنچه را كه در دنياست به تو داده بود، جبران دو ركعت نماز قضاي تو نميشد.
جبهه و جهاد اكبر، ص107.
استخوان بينماز
شخصي آمد به نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) شكايت از فقر
و نداري كرد حضرت فرمود: مگر نماز نميخواني عرض كرد من پنج وقت
نماز را به شما اقتدا ميكنم، حضرت فرمود: مگر روزه نميگيري عرض
كرد سه ماه روزه ميگيرم. آن حضرت فرمود امر خدا را نهي و نهي خدا را
امر ميكني يا به كدام معصيت گرفتاري عرض كرد يا رسول الله حاشا و
كلّا كه من خلاف فرمودهي خدا را بكنم حضرت متفكرانه سر به جيب حيرت
فرو برد ناگاه جبرئيل نازل شد عرض كرد يا رسول الله حق تعالي ترا سلام
ميرساند و ميفرمايد در همسايگي اين شخص باغيست و در آن باغ
گنجشكي آشيانه دارد و در آشيانه او استخوان بينمازي ميباشد به
شومي آن استخوان از خانهي اين شخص بركت برداشته شده است و او
را فقر گرفته است. حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا
بردار، بينداز دور. به فرمودهي آن حضرت عمل كرد بعد از آن توانگر شد.
انوار المجالس.
آخرين نماز مدرّس
مُدرّس بر سر سجادهاش مينشيند، نگاهش را دوخته به جايي و خاموش
است. اِنگار كه در آن دَمِ واپسين، سراسر زندگياش را مرور ميكند، تا
دورترين خاطرههايش را و حتي ضربهي تركهاي را كه در شش سالگي به
بازويش خورد و او را به نزد پدر بزرگ، به قمشه و بعد به اصفهان كشاند.
جانِ خستهاش انگار ، زخم تمام ضربههايي را كه در سراسر عمر خورده به
ياد ميآورد با اين حال در چهرهاش طراوت و شادابي خاصي موج ميزند
زيرا به خوبي ميداند آخرين ضربه كه براي هميشه او را به ديار دوست
ميفرستد در حال فرود آمدن است.
صداي اذان، مُدرّس را به خدا
ادامه مطلب...
آرامش در نماز
در يكي از جنگها كه پيامبر همراه لشكر بودند، در شبي كه
پاسباني لشكر اسلام بر عهدهي عباد بن بُشر و عمّار ياسر
بود، نصف اول شب نصيبِ،عباد گرديد و نصف دوم نصيب
عمار، پس عمار خوابيد و تنها بُشر بيدار بود و مشغول نماز
گرديد در آن حال يكي از كفار به قصد شبيخون زدن به لشكر
اسلام برآمد به خيال اينكه پاسباني نيست و همه خوابند از دور
عباد را ديد ايستاده و تشخيص نميداد كه انسانست يا حيوان
يا درخت براي اينكه از طرف او نيز مطمئن شود تيري به سويش
انداخت تير بر پيكر عباد نشست و او اَبداً اعتنايي نكرد، تير ديگري
به او زد و او را سخت مجروح و خونين نمود باز حركت نكرد تير سوم
زد پس نماز را كوتاه نمود و تمام كرد و عمار را بيدار نمود عمار ديد
سه تير بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون كرده گفت: چرا در
تير اول مرا بيدار نكردي عباد گفت: مشغول خواندن سورهي كهف در
نماز بودم و ميل نداشتم آن را ناتمام بگذارم و اگر نميترسيدم كه
دشمن بر سرم برسد و صدمهاي به پيغمبر برساند و كوتاهي در اين
نگهباني كه به من واگذار شده كرده باشم هرگز نماز را كوتاه نميكردم
اگر چه جانم را از دست ميدادم.
سفينة البحار، ج2، ص145.
آخرین نماز
همه مجروحین را در یك سنگر جمع كرده بودیم.حجت الاسلام تركان هم
مجروح بود.او در گوشه ای از سنگر سرش را به دیوار تكیه داده بود و به
نقطه ای خیره مانده بود.لبهای داغمه بسته اش هراز گاه به ذكر باز می شد.
بقیه مجروحین گویا رازی مقدس را حس كرده باشند، چشم دوخته بودند به
لب تركان، تركان ارادت زاید الوصفی به امام حسن مجتبی (ع) داشت،همه
بچه ها از این ارادت آگاه بودند.به هر بهانه و مناسبتی ذكر مصیبت آن امام
را می گفت.
ناگهان لحن تركان عوض شد، انگار كه مورد خطاب قرار گرفته باشد، با ادب
و احترام خاص به همان نقطه سنگر خیره بود گفت: ( خیر نخوانده ام) چند
لحظه بعد دوباره گفت: ( چشم الان می خوانم) و بعد شروع كرد به خواندن
نماز.كلمات به سختی از لبانش خارج می شد گاهی در بین نماز خاموش...
ادامه مطلب ...
آقا سيد محسن جَبَل عامِلي از علماي بزرگ شيعه است، نوادهي برادر
مرحوم آقا سيد جواد، صاحب مفتاح الكرامة است. ايشان در دمشق
مدرسهاي تأسيس كردهاند كه دانشآموزان شيعه در آن مدرسه تحت ن
ظر آن جناب تحصيل ميكنند حاج سيد احمد مصطفوي كه يكي از تُجار
قم است، گفت من از خود سيد محسن اَمين شنيدم كه ميگفت يكي از
تربيت يافتگان مدرسهي ما براي تحصيل علم به آمريكا مسافرت كرد از آنجا
نامهاي براي من نوشت به اين مضمون كه: چند روز پيش شاگردان مدرسهي
ما را امتحان ميكردند من هم براي امتحان رفتم.
مدتي نشستم تا نوبت به من رسيد، بسيار طول كشيد تا اينكه وقت دير
شد، ديدم اگر بنشينم نمازم فوت ميشود، از جا حركت كردم كه بروم نماز
بخوانم، آنهايي كه در آنجا بودند پرسيدند كجا ميروي؟ چيزي نمانده كه
نوبت تو برسد. گفتم من يك تكليف ديني دارم وقتش ميگذرد. گفتند امتحان
هم وقتش ميگذرد، اگر اين جلسه برگزار شد، ديگر جلسهاي تشكيل نخواهند
داد و براي خاطر تو هرگز هيئت ممتحنه جلسهي خصوصي تشكيل نميدهند.
گفتم هر چه بادا باد. من از تكليف ديني خود صرف نظر نميكنم. بالأخره رفتم.
از قضاء هيئت ممتحنه متوجه شده بودند كه من به اندازهي اداء يك وظيفهي
ديني غيبت نمودهام انصاف داده، اظهار كرده بودند كه چون اين شخص در
وظيفهي خود جِدّي است، روا نيست كه او را مُعطّل بگذاريم. براي قدرداني از
اينكه عمل به وظيفه نموده بايد جلسهاي خصوصي برايش تشكيل دهيم. اين
بود كه جلسهي ديگري تشكيل دادند، من حاضر شدم و امتحان دادم. آقاي
سيد محسن امين پس از نقل داستان فرمود من در مدرسه چنين شاگرداني
تربيت كردهام كه اگر به دريا بيفتند دامنشان تَر نميشود.
اَلكَلام يَجُرّ الكَلام، ج2، ص35.
بسم الله
همه از اتوبوسها پیاه شدند. از تمام کشورها آمده بودند؛ آلمان، ژاپن، فرانسه، آمریکا
و … آنها خبرنگار بودند. به ایران دعوت شده بودند تا از پیروزیهای رزمندگان اسلام
خبر تهیه کنند.
آنها مشغول جابه جایی بودند که خبری همهشان را به هیجان آورد.
- آقایان خبرنگاران توجه کنند! امروز، بعد از دیدار از چند جبهه مصاحبهای هم با
خلبان، علی اکبر شیرودی خواهید داشت.
همة خبرنگاران میدانستند او کیست. نام و آوازة او به گوششان رسیده بود.
وقتی همه میخواستند به دیدار خلبان شیرودی بروند، هر کدام از خبرنگارها شروع
کردند به نقل آن چیزهایی که از او می دانستند.
ادامه مطلب ....
یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی استخدام کرد.
کارگر ها موقع اذان نمازشونو می خوندند.
یه روز مهندس روسی بهشون اخطار داد که اگه موقع کار نماز بخونید آخر ماه از
حقوقتون کم می کنم!
بعضیا از ترس این که حقوقشون کم نشه نماز رو بعد از کار میخوندن و بعضی هم
همچنان اول وقت…
آخر ماه شد.
مهندس به اونایی که نماز اول وقت رو ترک نکردن بیشتر از حقوق عادی(ماهیانه)داد!
بقیه بهش اعتراض کردند که چرا به اینا حقوق بیشتری دادی؟!
گفت:اهمیت دادن این افراد به نماز و چشم پوشی از کسر حقوق نشون میده ا
یمانشون بیشتر از شماست.
این تیپ آدما هیچوقت در کار خیانت نمی کنند همون طور که به نمازشون خیانت نکردند .
سید هاشم امام جماعت مسجد «سردوزک» بعد از نماز منبر رفتند. در ضمن
توصیه به لزوم حضور قلب در نماز فرمودند:
روزی پدرم میخواست نماز جماعت بخواند. منهم جزء جماعت بودم ناگاه مردی
به هیئت دهاتی وارد شد. از صفوف عبور کرد تا صف اول و پشت سر پدرم قرار
گرفت.
نمازگزاران از این که یک نفر دهاتی در صف اول ایستاده ناراحت شدند. او اعتنایی
نکرد و در رکعت دوم در حال قنوت، نمازش را فُرادا کرد و نمازش را به تنهایی به
اتمام رساند.
همان جا نشست و مشغول نان خوردن شد. چون نماز تمام شد مردم از هر طرف
به او حمله و اعتراض کردند او جواب نمیداد.
پدرم فرمود: چه خبر است؟
مردم گفتند: مردی دهاتی و جاهل به مسجد آمد و در صف اول پشت سر شما
اقتدا کرد. آنگاه وسط نماز قصد فُرادا کرده و پس از اتمام نماز، نشسته نان میخورد.
پدرم به آن شخص گفت چرا چنین کردی؟
در جواب گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟
پدرم گفت که در حضور همه بگو.
گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهرهمند
شوم. چون اقتدا کردم، دیدم شما در وسط حمد از نماز بیرون رفتید و در این حال و
فکرواقع شدید که من پیر شدهام و از آمدن مسجد عاجز شدهام، الاغی لازم دارم
پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خری را انتخاب کردید. و در رکعت دوم در خیال
تدارک خوراک و تعیین جای او بودید. من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست
با شما باشم، لذا نماز خود را تمام کردم این را گفت و از مسجد بیرون رفت.
پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت: این مرد بزرگی است او را بیاورید: من با او کار
دارم.
مردم رفتند که او را بیاورند، ناپدید گردید، و دیگر دیده نشد.[1]
[1] .راهنمای سعادت، ص152.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا در نامه ای که برای ابوسعید ابوالخیر نوشت،
پرسید:چه لزومی دارد که مردم در مسجد اجتماع کنند و نماز را به جماعت
برگزار نمایند، با این که خداوند از رگ گردن به انسان نزدیک تر است، هر جا
که باشی اگر رابطه ات را با خدا برقرار کنی نتیجه خواهی گرفت؟ ابوسعید
پاسخ نامه بوعلی سینا را نوشت و در آن چنین مثال زد:
اگر چندین چراغ در یک جا روشن باشد و یکی از آنها خاموش شود، چراغ های
دیگر روشن است و آن مکان تاریک نیست. ولی اگر هر یک از چراغ ها در یک
اتاق در بسته روشن باشد همین که یکی از آنها خاموش شود آن اتاق در
تاریکی فرو می رود. انسانها نیز همین گونه اند. بعضی از آنان گناهکارند و اگر
در خانه به تنهایی نماز بخوانند، مانند همان چراغ و لامپ خاموشند که نوری
ندارد و نماز این دسته نیز تاثیر و فایده کمی دارد، بنابراین شاید از رحمت و
برکات نور الهی نیز محروم بمانند، ولی اگر همین دسته در مسجد باشند و نماز
را به جماعت برگزار کنند، شاید خداوند به خاطر حضور افرادی پاک و شایسته
که همچون چراغ های فروزان وسیله نزول رحمت پروردگارند این دسته را نیز
مشمول فیوضات و برکات خود قرار دهد.
منبع: هزار و یک نکته در باره نماز، حسین دیلمی،ناشر انتشارات پارسایان، چاپ پنجم،صفحه۱۸۱
گویند: صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را
شناختند؛ پس ، ازاو خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت .
نماز جماعت تمام شد .
چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر
نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :
" ای مردم !هر کس از شما که اطمینان دارد و مى داند امروز تا شب خواهد
زیست ونخواهد مرد، برخیزد! "
کسى برنخاست .
گفت :" حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ و آخرت کرده است،برخیزد! "
باز هم کسى برنخاست .
گفت : شگفتا از شما .... شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن
نیز آماده نیستید!
فکرم همهجا هست، ولی پیشِ خدا نیست سجادۀ زَردوز که محرابِ دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟ اندیشه سَیّالِ من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدّتِ اِخلاصِ من عالَم شده حیران تعریف نباشد، ابداً قصدِ ریا نیست!
از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک ذرّه فقط کُندتر از سرعتِ نور است هر رکعتِ من حائزِ عنوان جهانیست!
این سجدۀ سهو است؟ و یا رکعتِ آخر؟ چندیست که این حافظه در خدمتِ ما نیست
ای دلبرِ من! تا غمِ وام است و تورُّم محراب به یاد خمِ ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجدۀ راحت نتوان کرد تا فکر من از قسطِ عقبمانده جدا نیست
هر سکّه که دادند دوتا سکّه گرفتند گفتند که این بهرۀ بانکیست، رِبا نیست!
از بس که پیِ نیم وَجَب نانِ حلالیم در سجدۀ ما رونق اگر هست، صفا نیست
بَه بَه، چه نمازیست! همین است که گویند راهِ شُعَرا دور زِ راهِ عُرَفا نیست
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد
و سه کلید از شما می خواهم.
- قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود:
برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.
برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.
و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!
شیخ نخودکی فرمود : نماز اول وقت شاه کلید است .
*******
ادامه مطلب...
از پاهایی كه نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند،
انتظار نداشته باش كه تو را به بهشت ببرند..
قبرها، پر است از جوانانى كه میخواستند در پیری توبه كنند...
رسول الله فرموده اند
ترك نماز صبح : نور صورت
ظهر : بركت رزق
عصر : طاقت بدن
مغرب : فایده فرزند
عشاء : آرامش خواب
را از بین میبرد..
نماز جنگ با طاغوت است
نمار راه اولیای خداست
نماز راه مستقیم انسان هاست
نماز درس شكر گزاری است
ادامه مطلب ...
آیت الله شاه آبادی
اگر برای نافله ی شب بیدار شدید ودیدید برای نافله خواندن آمادگی روحی ندارید بیدار بمانید
بنشینید ،حتی چای بخوررید
انسان برهمین اثرهمین بیداری آمادگی را برای عبادت کسب میکند
برای دنیایتان هم که شده سحر بیدار شوید چون بیداری سحر وسعت رزق ، زیبایی چهره وخوش اخلاقی می آورد ...
.: Weblog Themes By Pichak :.